غذای خانگی سه سار چیتگر

سه درس بزرگ از مدیران برجسته در قالب داستان - ژولی پولی

سه درس بزرگ از مدیران برجسته در قالب داستان

سه درس بزرگ از مدیران برجسته در قالب داستان

9 تیر 1398

مدیران بزرگ یک روزه و بدون هیچ تلاشی به مقام مدیریت نرسیده اند. مدیران بزرگ سالها تلاش کرده اند و اخلاق پسندیده ای را در خود پرورش داده اند تا همیشه الگو برای کارگران و کارمندان خود باشند.

مدیران موفق اثرگذار هستند و از رفتار، کردار و افکار خاص و هوش هیجانی و هوش عاطفی بالایی برخوردار می باشند.

رفتار یک مدیر می تواند در انگیزه، آرامش فضای کاری، احساس مسئولیت کارکنان تاثیر بسزایی داشته باشد و زندگی کاری و شخصی کارکنان را تحت الشعاع قرار دهد.

مقاله ی پیش روی شما برگرفته از کتاب درس های بزرگ از مدیران برجسته به قلم عاطفه حجازی می باشد که می تواند برای تمام افرادی که در هر مرحله ای از زندگی شخصی یا کاریشان مدیریت را تجربه کرده اند مفید باشد.

در زیر سه درس بزرگ از مدیران برجسته در قالب داستان ذکر شده است:

اعتراف به ضعف:

وقتی از “ریچارد برونسون”، بنیانگذار شرکت ویرجین، سوال شد که به عقیده شما خصوصیات یک رهبر موفق چیست؟ پاسخ داد: من به هنگام مصاحبه های عمومی بیقرار بودم و به لکنت می افتادم. رفع این ضعف بسیار پیچیده بود ولی هنگامی که به یاد سخنرانی مدیر ارشد شرکت جهانی مشاوره مدیریت افتادم که در ابتدای جلسه با شجاعت گفت: ” من هم درست مثل شما نقاط ضعفی دارم” و جمعیت حاضر نیز شجاعتش را ستود و به شدت او را تشویق کرد، متوجه شدم که کارکنان نیاز به آن دارند که بدانند رهبر آنها نیز به برخی از نقاط ضعف خود اعتراف می کنند.

این باعث ایجاد اعتماد و به تبع آن جذب کارکنان می شود. در واقع اگر مدیری تلاش کند که خود را از هر نظر کامل جلوه دهد، دیگر نیازمند به یاری دیگران نخواهد بود، به کارکنان نیاز نخواهد داشت و عمل او نشانگر آن خواهد بود که خود از عهده همه کارها بر می آید. دانستن این نکته که کدام ضعف ها را می توان آشکار ساخت، خود یک هنر با ارزش است و البته نباید هرگز نقاط ضعفی را آشکار ساخت که عیبی نابخشودنی تلقی می شوند.

مدیران برجسته در ژاپن

مدیر متواضع:

یک ایرانی که مدتی در ژاپن کار می کرد می گوید: من در یک شرکت ساختمانی در ژاپن کار می کردم، یک روز داربست زده و مشغول کار بودیم، من علاوه بر آنکه مصالح ساختمانی را به استاد کارم می رساندم، در کنارش کار سیمانکاری هم انجام می دادم. یک بار که بالای داربست ایستاده بودم و دو سطل آماده در پایین داربست گذاشته بودم، دیدم شخصی در حال آمدن به داخل ساختمان است. من از بالا به او گفتم: ببخشید آقا، بی زحمت آن دو تا سطل را هم با خود بیاورید بالا. وی تعظیمی کرد و آن دو سطل را بالا آورد و سپس گفت امر دیگری ندارید؟

وقتی که او از آنجا رفت. استادکاریم با عصبانیت به من گفت: نمی دانستی ایشان مدیر این شرکت ساختمان، که بزرگترین شرکت ساختمانی این منطقه اس، بود؟”

قدردانی:

مسئول روابط عمومی انجمن تالاسمی ایران در سال ۱۳۷۷ نقل می کند: که یکبار در پی اختلاف با یکی از همکارانم، استعفایم را نوشتم و به “امیر شریفی” مدیر وقت انجمن، تسلیم کردم. وی مرا به اتاق خود دعوت کرد و به من گفت: “اگر تو بروی، من از کجا کارمندی به خوبی تو پیدا کنم.”

من با آنکه می دانستم افرادی مثل من و لایق تر از من پیدا می شوند، ولی از اینکه مدیرم این چنین از من قدردانی می کند از رفتن منصرف شدم و مشکلی را که با همکارم داشتم نیز با پا در میانی ایشان حل کردم و با علاقمندی و دقت بیشتری به کارم ادامه دادم.