غذای خانگی سه سار چیتگر

حکایت پند آموز در باره اهداف - ژولی پولی

حکایت پند آموز در باره اهداف

حکایت پند آموز در باره اهداف

14 شهریور 1398

اخیرا خوانده ام بعد از اینکه قهرمانان المپیک از مسابقات به خانه بازگشتند.

تعدادی از آنها از آنچه روانشناسان، افسردگی بعد از المپیک می خوانند رنج می برند.

بعد از سال ها شهرت داشتن و آموزش برای برتری در رقابت ها، این قهرمانان زمانی که به زندگی روزمره برگشتند در رنج بودند و به افسردگی دچار شدند.

به نظر می رسید که جز دستیابی به اوج موفقیت، هدف بیشتری نداشتند و زندگی معنی خودش را از دست داده بود.

پدیده ی مشابه را آپولو تجربه کرده بود که روی ماه قدم گذاشته بود.

قانون

بعد از دستیابی به این هدف، تصور می کردند بعد از چنین هیجانی چه چیزی می توانست در زندگی شان این قدر مهم جلوه کند.

برای اینکه به سطح سالمی از خوش بینی و عشق به زندگی برسید، باید اهداف بزرگ و بزرگتر در سر بپرورانید.

در دستیابی به یک هدف، چه هدف شغلی باشد یا شخصی، ضروری است که هدف دیگری سریع جایگزین آن کنید.

فرآیند تعیین اهداف بزرگتر و جذاب تر را انتخاب مخالفان با ارزش می نامم.

وقتی حقوق می خواندم، بیشتر اوقاتم را در دادگاه می گذراندم، و به امور موکلانم می پرداختم.

با گذشت سال ها، دریافتم که وقتی در مقابل سخت ترین مخالفانم قرار می گرفتم، به بهترین شیوه عمل می کردم.

طرف های دعوی که بسیار آماده و متمرکز بودند مرا وادرار می کردند تا قبل از اینکه قضاوت کنم و بحثم را ارائه دهم به موضوع اصلی برسم.

با ارزش ترین مخالفان مرا مجبور می کردند تا به عمق احساس خودم برسم و کارم را حتی بهتر از قبل انجام دهم.

به همان صورت، انتخاب اهداف درست می تواند شما را تواناتر کند.

به خاطر داشته باشید، الماس ها تحت فشار مداوم شکل می گیرند.

بنابراین اگر اهداف مناسب خودتان را داشته باشید به فردی با ارزش تبدیل می شوید.

مطمئن شوید این اهداف نوعی از چالش هایی هستند که مجبورتان می کنند به اعماق قلب تان رجوع کنید و بهترین چیزها را از درون خود بیرون بکشید.

در نشست هایی که در سراسر کشور داشتم، خیلی از شرکت کنندگان، به آنچه که من موفقیت می خواندم، چه در حرفه و زندگی شان، دست پیدا کرده بودند.

آنها قابل احترام و تاثیر گذار هستند و از آنچه که انجام می دهند لذت می برند، در حالیکه به زندگی شخصی کامل و متوازنی هم دست یافته اند.

اما هنوز در برنامه های من حضور می یابند، زیرا به خوبی می دانند که بهتر از این هم می توانند باشند و زندگی شان پاداش بهتری به آنان می دهد.

آنها درک می کنند برای اینکه واقعا انسانیت شان را آشکار کنند و میراث خوبی از خود به جا گذارند، باید وظایف مشکل تری را انجام دهند.

خودشان را در سطح بالاتری نگه دارند و به این دلیل که به نظریه ی تکامل پیوسته اعتقاد دارند، زندگی برکت بیشتری به آنان ارزانی می دارد.